گذیده اشعار کتاب شعر گاهی

گذیده اشعار کتاب شعر گاهی

 

شعر شماره ۶ از کتاب شعر گاهی – بانو الهه فاخته

 

گاهی
ساز شکسته را بر میدارم
کوک میکنم
میدانم ساز شکسته, صدایش غمگین است
بی صدا ,
مینوازم آنچه در دل می گذرد
شیرین است ,
وقتی فقط خودت می دانی چه مینوازی و سازت !


شعر شماره ۱۰ از کتاب شعر گاهی – بانو الهه فاخته

 

گاهی
تنهایی , نیشگون می گیرد از بازوان خسته من
درد میگیرد ,
بازوانم
می گریم ,
همچون شمع
هیچ کس نیست که بگوید اتفاقی افتاده است ؟!
چه صبور باید بود
هم خانه تنهایی شدن و
بودن و ماندن


شعر شماره ۱۷ از کتاب شعر گاهی – بانو الهه فاخته

گاهی
می دانم که می دانی ….
خودپسندی دیوانه وارت ,
خوراک از من گرفته است
و تو بجای قبول اشتباهت
به من احساس گناه می دهی تا فکر کنم …
خطاکارم


 

 

شعر شماره ۲۳ از کتاب شعر گاهی – بانو الهه فاخته

 

گاهی
شایدها پاپیچ راه می شوند ,
نمی دانی هستی یا نه؟
نیستی یا نه؟
بروی یا نروی!…
این شاید ها “یا ” می سازند .
و گاهی زیر فشار شایدها,
از نگاه روز و شب باز می مانی
در شلوغی بشود یا نشود ,
یادت می رود خورشید را که مهربان می تابد
و شب را که آسمان پر ستاره را
به رخ چشمها می کشد ,
گاهی
باید … آرام … بود !


 

شعر شماره ۳۴ از کتاب شعر گاهی – بانو الهه فاخته

گاهی
یک پری….
می آید ….
آرام می نشیند روی شانه ات ,
با موهایت می کند بازی
فکر می کنی
بادی آمد
و
مویت پریشان شد
مهربانی این است دیگر,
مهربان باشی,
پری ها هم ناز می کنند
آشفتگی موهایت را …


شعر شماره ۴۰ از کتاب شعر گاهی – بانو الهه فاخته

گاهی
خاطره ای یادم می افتد
خاطره ای از سنگینی تنهایی
گفتم تنها هستم
برگهای زرد پاییزی زیر پایم فریاد زدند:
” ولی ماهستیم ”
به زمین نگاه کردم
چیزی جز خورده های برگ نبود !


 

شعر شماره ۵۰ از کتاب شعر گاهی – بانو الهه فاخته

گاهی
عشق هم شاید
سر فرصت از راه برسد
و تو ندانی
به صحت عشق
به صحت درستی احساس
اما …. یادت باشد … ای دوست
فرصت عشق,
فقط
یکبار است …..
یکبار


 

شعر شماره ۶۱ از کتاب شعر گاهی – بانو الهه فاخته

گاهی
انگار آدمها
می شوند دره ای برای به دام انداختن زنده ماندن تو
آن قدر دستت را می کشند
تا به دره ی آنها بیافتی
و به مرگ مبتلا گردی
سخت است …
آن لحظه,
سخت ترین راه است …
میدانم
تجربه اش را دارم


 

شعر شماره ۷۰ از کتاب شعر گاهی – بانو الهه فاخته

گاهی
فکر می کنم,
از خودت می پرسی کجا هستم
و چه می کنم
دلم میگیرد
یعنی می فهمی که بدون بودنت
من در لحظه
آرام آرام, دارم می میرم


 

شعر شماره ۸۰ از کتاب شعر گاهی – بانو الهه فاخته

گاهی
از دریچه چشمانم به خود می نگرم
لبخند می زنم
گرچه دستانم خالیست
کفشهایم کهنه شده است
و لباسم وصله دار و زخمی است
اما
سفره ام هرگز خالی نیست
روزی ام می رسد از قلبم
من هنوز ایمان دارم
باور دارم
و خدا را دارم
من هنوز مهربانی دارم …


 

شعر شماره ۹۰ از کتاب شعر گاهی – بانو الهه فاخته

گاهی
فکر میکنم
اگر متولد دی ماه نبودم
یا یک روزی بعد از گذر عمرم بفهمم
متولد ماه خود نیستم
آیا … تمام کتابهای طالع بینی عوض میشدند؟
یا من باید عوض شوم ؟
طبق کتاب طالع بینی!


 

شعر شماره ۱۰۱ از کتاب شعر گاهی – بانو الهه فاخته

گاهی
مثل یک قطره باران ,
اشتباهی می چکم روی چمن
چون که آرزو دارم
شبنم برگ سرخی باشم
اما هر چه هست دیگر این است
من …
مثل آن قطره باران ,
چکیده ام روی کابوس عجیب زندگی ام ..
…….
پایان./ بهار ۱۳۹۴
الهه فاخته